جدول جو
جدول جو

معنی نفرت نمودن - جستجوی لغت در جدول جو

نفرت نمودن(عَ / عِ نُ / نِ / نَ دَ)
اظهار تنفر و بیزاری کردن
لغت نامه دهخدا
نفرت نمودن
شمانیدن بیزاری جستن
تصویری از نفرت نمودن
تصویر نفرت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا نمودن
تصویر فرا نمودن
نمودن، نشان دادن، آشکار ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدرت نمودن
تصویر قدرت نمودن
قدرت و توانایی نشان دادن، قدرت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا گَ دی دَ)
گزارش خلاف واقع دادن. تضریب. سخن چینی. به دروغ خبری دادن. حقیقتی را قلب کردن و نمودن: گریختن من نه از سر عصیان بود، اما ترسیدم که بدخویان ترا صورتی نمایند و در حق فرزند خویش بزه کار شوی. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 99)
لغت نامه دهخدا
پنداشتن، سخن چینی کردن، وارون نمودن نقش بستن، تصویر کردن، گزارش خلاف واقع دادن تضریب کردن سخن چینی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدرت نمودن
تصویر قدرت نمودن
توی نمودن چمک نمودن زور نمودن قدرت نشان دادن، اعمال قدرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهضت نمودن
تصویر نهضت نمودن
حرکت کردن: (ایلجگ خان بجانب بخارا نهضت نمود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرت نمودن
تصویر غیرت نمودن
((~. نِ دَ))
به رشک و حسد واداشتن
فرهنگ فارسی معین